خون دلهای مادر شهید داوود صدری – در مصاحبه با روز آنلاین


فرشته قاضی – روز آنلاین : داوود صدری، یکی از شهدای روز 25 خرداد است که مادر داغدیده اش به "روز" خبر می دهد علیرغم شکایت برای معرفی و پی گیری قاتل فرزندش، تاکنون هیچ پاسخی به او داده نشده است؛ مادر این جوان 26 ساله می پرسد: ""چرا مردم را بازی دادند. این همه حرف زدند تبلیغ کردند تا مردم رای بدهند، خب اگر نمی خواستند می رفتند از همان اول اعلام می کردند فلانی رئیس جمهور است و مردم را بازی نمی دادند و کار را به جایی نمی کشاندند که جگر گوشه های ما کشته شوند".
داوود صدری، روز 25 خرداد در آزادی و در مقابل پایگاه بسیج مقداد، هدف گلوله قرار گرفت. براساس فیلمی که از صحنه تیرخوردن آقای صدری بر سایت های اینترنتی منتشر شده، او از ناحیه قلب مورد اصابت گلوله قرار گرفته است و تعدادی از مردم سعی در کمک به او دارند.
گفتگوی "روز" با مادر شهید داوود صدری، حاصل ساعت ها و روزهای متوالی درد دل این مادر داغدیده است. درد دل هایی که بخشی از آنها به درخواست خانم صدری فعلا منتشر نمی شود.
این گفتگو را در ذیل بخوانید.

خانم صدری، سالگرد شهادت داوود گذشت؛ آیا شما موفق شدید مراسمی برای فرزند شهیدتان بگیرید؟
گفته بودند که روز های 25 و 30 خرداد مراسم نباشد. از طرفی وسط هفته بود و ما روز 28 خرداد که آخر هفته بود مراسم گرفتیم مشکلی پیش نیامد و چیزی هم نگفتند.

آیا تاکنون به شکایت شما رسیدگی شده و پاسخی به شما داده اند؟
هنوز که هیچ؛ هر بار می رویم می گویند داریم پی گیری می کنیم. هیچ جواب دیگری نمی دهند. همین دیروز هم به همسرم گفتند در دست بررسی است. برخی می گویند قاتل داوود را پیدا کرده اند و شناسایی شده اما دادگاه جواب درستی به ما نمیدهد. برخی آشنایان هم می گویند اگر قاتل هم پیدا شود به شما نخواهند گفت. نمی دانیم چه باید بکنیم جز اینکه مدام به دادگاه برویم و دست خالی برگردیم.

شما چگونه از شهادت داوود مطلع شدید؟
داوود در تهران کار می کرد و همیشه با پدرش بر می گشت. آن روز که پدرش آمد پرسیدم داوود کجاست گفت زنگ زده و گفته کار دارد و دیرتر می آید. دل شوره داشتم. تا اینکه خودش زنگ زد. گفت: در آزادی هستم، نگران نباشید خودم ماشین می گیرم و می آیم. حدود ساعت 9 شب بود که تلفن خانه زنگ زد. دوستان داوود بودند گفتند که به موبایل داوود زنگ میزنیم اما کس دیگری جواب میدهد. نگران شدیم زنگ زدیم به موبایل داوود و یک نفر جواب داد و گفت بیایید بیمارستان رسول اکرم. خدا میداند چگونه خود را رساندیم. گفتند اتاق عمل است. رفتیم و مقابل اتاق عمل بودیم که خانمی آمد و به من گفت پسرتان تمام کرد. گفتم چی می گویید شما! یعنی چی که تمام کرد؟ بچه من توی اتاق عمل است هنوز بیرون نیامده و...که گفتند: زیر عمل تمام کرده است. نفهمیدم دیگر چه اتفاقی افتاد جگرم سوخت. آتش گرفتم یک سال است که می سوزد این جگر. در بیمارستان نگذاشتند بچه ام را، حتی جنازه اش را ببینم.

پیکر داوود را چگونه تحویل گرفتید؟
بیمارستان نداد. پدر داوود 5 روز تمام دنبال جسد پسرم دوید و به این در و آن در زد. پزشکی قانونی هم نداد، خودشان آوردند و دفن کردند. فقط موقع دفن اجازه دادند صورت پسرم را ببینم و دیگر چیزی ندیدم.

مراسم ختم گرفتید؟
پدر داوود کارمند صنایع هواپیمایی بود تازه بازنشسته شده بود اما همکارانش کمک کردند. مراسم گرفتیم و مشکلی پیش نیاوردند با اینکه همه جا مأمور بود. ما هم آدمی سیاسی نبودیم اصلا کاری به سیاست نداشتیم. یک خانواده کارگری هستیم که فقط سرمان به زندگی خودمان است. من با بدبختی بچه ام را بزرگ کرده بودم. بچه من بی گناه کشته شد. وسایلش را ندادند. کیف و مدارکش نمیدانم چی شد از شرکت که آمده بود چک و پول های شرکتی که در آنجا کار میکرد در کیفش بود سه میلیون پول نقد در کیفش بوده که نمیدانیم چی شد.

با گذشت یک سال، قاتل فرزند شما و سایر بچه ها معرفی نشده است و در مقابل ادعا می کنند که میرحسین موسوی مسئول خون این بچه ها است. شما در این مورد چه نظری دارید؟
قاتل بچه من همان کسی است که به او شلیک کرد و با گلوله او را از پا در آورد و من میخواهم او را بیاورند و معرفی کنند. از بنیاد شهید آمدند خانه ما و گفتند برای داوود کارت صادر می کنند. اما اینها بچه مرا برنمی گرداند. قاتلش را بیاورند و معرفی کنند. مقصر کسانی هستند که مردم را بازی دادند. گفتند بیایید رای بدهید. خب اگر نمیخواستید مردم رای بدهند چرا گفتید بیایید چرا همه را بازی دادید.. این همه حرف زدند تبلیغ کردند تا مردم رای بدهند، خب اگر نمی خواستند می رفتند از همان اول اعلام می کردند فلانی رئیس جمهور است و بین خودشان فیصله می دادند و مردم را بازی نمی دادند و کار را به جایی نمی کشاندند که جگر گوشه های ما کشته شوند و...

با توجه به عدم رسیدگی به شکایت تان، چگونه می خواهید پرونده قتل فرزندتان را پی گیری کنید؟
ضربه ای که خورده ایم را هیچ کسی نمی تواند درک کند و بفهمد. جوان 26 ساله ام را بی گناه کشتند. من فقط قاتل فرزندم را میخواهم. بیاید و بگوید چگونه بچه بی گناه مرا کشت. اگر رسیدگی نکنند و قاتل را معرفی نکنند من واگذارشان کرده ام به خدا. ببینیم خدا چه معامله ای با آنها می کند. یک سال است که زندگی را از ما گرفته اند. در این یک سال چه کسی آمده بپرسد از من که مادری، داغداری، جگر گوشه ات را کشتند، حالت چطور است؟ چرا من باید بنشینم و با عکس بچه ام حرف بزنم؟ خودش کجاست؟ چرا نباید بتوانم لمسش کنم؟ در آغوشش بگیرم؟ چگونه دلشان آمد آخر؟... گاهی دیگر می بُرم، کم می اورم، می گویم لابد قسمت بچه ام این بوده، اما چشمانم دیگر دارد کور می شود از گریه و زاری.نمیدانم خدا خود باید معامله کند با قاتلان بچه های بیگناه ما... این درد، قلبم را از جا می کند و من فقط به خدا امید دارم که داد مرا بگیرد"

بايگانی وبلاگ


این وبلاگ به این آدرس خاکستر سوزان منتقل شده است لطفا از آن هم بازدید کنید .