نقش بسیج در کودتای مخملی خامنه ای






آنچه ما شاهد آن هستیم کودتای همه جانبه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است اما آنچه ما چیز زیادی در موردش نمی دانیم ساز و کارهای این نیروی نظامی فرهنگی عقیدتی و ... است که من سعی می کنم به طور خلاصه با ذکر برخی از اتفاقات این روزها آن را شرح دهم. این کار را نه در غالب یک داستان دروغین با ادبیاتی خاص بلکه صریحاً و گزیده انجام می دهم و امیدوارم خواندن این مطلب در تصمیم گیری های بدنه فعال جامعه مدنی و جنبش جمهوری خواهی ایران امروز کمک کند چه که بر من یکی حد اقل واضح است جز این قشر و نیروهای سایبری سپاه، کسی این روزها اینچنین در اینترنت لاغراندام ایران جستجو نمی کند.

در همان دو روز اول پس از کودتا ۲۲ خرداد نیروی انتظامی ناتوانی خود را در کنترل اوضاع تهران نشان داد. این ناتوانی خیلی هم ناگزیر نبود. مقصود من این است که به وضوح در نیروی انتظامی گرایشات مردمی جدی وجود دارد چه در بین نیروهای ضدشورش و باتوم به دست و چه در بخش فرماندهی. اگر همه دقت کنند می فهمند که یک هفته ای گذشت تا تازه این سردار احمدی یادش افتاد در مقابل میرحسین و مردم موضع گیری کند و احتمالاً این موضع گیری بر می گردد به یک تصفیه درونی در ناجا که من از چند و چون آن اطلاعی ندارم. وقتی کار از نیروی انتظامی بگذرد دیگر نوبت به سپاه پاسداران است تا وظیفه اش را در غالب تیتر "قرارگاه ثارالله" انجام دهد. قرارگاه ثارالله به ریاست جانشین فرمانده سپاه، تشکیل جلسه می دهد و شروع به مدیریت بحران تهران می کند. در این حالت کلیه نیروهای مسلح وظیفه فرمانبرداری از قرارگاه را دارند. این یعنی ارتش هم باید شرایط را بپذیرد اما دقیقاً نمی دانم تا چه حدی. مثلاً در تحرکات اخیر در حد قرض دادن چند کامیون، ارتش وارد عمل شد ولی این ابداً جای توضیح ندارد که به وضوح ارتش هیچ علاقه ای به دخالت در این امور را ندارد. خود سپاهی ها این ضرب المثل را بارها بلغور می کنند که اگر ارتش وفادار بود به شاه وفا می کرد. به خاطر همین کلاً ارتش زیاد در نظام بازی نیست. آنچه در تمام این سالها از دستگیری های امنیتی سپاه، در تهران شنیده اید یا چیزی به نام حفاظت اطلاعات سپاه کار همین قرارگاه ثارالله است که به شدت ثروتمند هم می باشد. امکانات بسیار زیادی در اختیار اوست. قرارگاه ثارالله برای سرکوب مردم این بار از بسیج استفاده می کند. نیروی انتظامی از این پس از دستورات فرماندهان سپاهی باید پیروی کنند که برایشان چندان خوشایند نیست. بسیج در صبح ۲۲ خرداد فراخوان همه جانبه انجام می دهد. می گویند که اگر بسیجی ها فراخوان را نپذیرند کارتشان باطل می شود!

نیروهای بسیجی در غالب های متفاوتی برای سرکوب آموزش دیده اند. از نیروهای هوابرد گرفته که به منظور ایستادگی در برابر هلیبرد (چتربازها) نظامی های آمریکایی و ناتویی و... آموزش دیده اند تا بسیجی های فعال و ساده که همین آموزش های پر و خالی کردن کلاشینکف و ... را تجربه کرده اند. کلیه این آموزش ها در همین پایگاه های کوچک بسیج انجام می شود و آموزش دیده ها هم هیچ کسی نیستند جز همین بچه های کم سن و سالی که می روند تا تعطیلات تابستان را در بسیج محله سپری کنند و البته بعضی هاشان سن و سال بیشتری پیدا می کنند و بخشی از زندگی خود را چه مالی و چه معنوی به بسیج پیوند می زنند. عمدتاً این نیروها از محلات پایین شهر تهران عضو گیری می شوند. مخصوصاً جنوب غرب تهران. خیلی کار سختی نیست با یک باتوم و گاز فلفل و اشک آور و کلاه ایمنی ضدشورش و کاور و گاهی کابل و چماق به جان مردمی بیفتی که قرار است راهپیمایی بی خشونت کنند و قرار نیست که سلاح حتی سلاح سرد حمل کنند! اما به محض اینکه مردم دست به سنگ می برند اوضاع این بسیجی ها خراب می شود. من این را توضیح می دهم.

تجهیز نیروهای سرکوبگر بسیجی در نواحی و حوزه ها و پایگاه های بسیج انجام می شود. اینجا بسیج زیرنظر سپاه محمد رسول الله تهران بزرگ فعالیت می کند و فرمانده آن هم سردار عراقی نامی است. بعد از سپاه محمد رسول الله نوبت به نواحی می رسد. نواحی بسیج در تهران زیاد نیستند. هر ناحیه چند منطقه شهرداری را تحت پوشش قرار می دهد. و پس از ناحیه بسیج، نوبت به حوزه های مقاومت بسیج است و بعد از آن پایگاه ها که تعدادشان خیلی زیاد است. قرارگاه ثارالله به سپاه محمد رسول الله دستور می دهد و آن هم به نواحی و همین جوری دستور پایین می آید تا به همین همسایه ۱۵ ساله بسیجی ما و شما می رسد. ظهر روز ٣۰ خرداد ۱٣٨٨ کلیه این نیروهای بسیجی به منظور جلوگیری از ایجاد تجمعات پرجمعیت به مراکز مربوطه فراخوانده شده، تجهیز می شوند، نماز می خوانند، نهار می خورند، توجیه می شوند و بسم الله...

قبل از ساعت ۱۴ باید در خیابان های منتهی به خیابان انقلاب مستقر شوند. نیروی انتظامی کمی پیش تر این کار را انجام داده است. نیروهای انتظامی بسیار متفاوتند. آن ها به شدت آموزش دیده اند و خوب بلد هستند شورشی ها را متفرق کنند. برای همین است که به شما که مطمئنم در این اعتراضات شرکت کرده اید می گویم نیروی انتظامی با سپاه یک دست نیست و الا واقعاً نیازی به سپاه و بسیج و این حرفها نبود، نیروی انتظامی خیلی همه فن حریف تر از این حرفهاست. صحبت در مورد شکاف های موجود در نیروهای مسلح و غیرمسلح زیاد است. باور کنید بسیاری از این صحبت ها واقعیت محض هستند. به طور مثال واقعاً شهرداری با سرکوب مردم مشکل داشت. بسیجی ها بارها از همکاری ضمنی شهرداری تهران با مردم می نالیدند و این همکاری ها از پر نگه داشتن سطل های زباله بگیرید تا حتی ریختن و نگه داشتن مصالح ساختمانی از جمله سنگ و تمیز نکردن معابر از علائم خشونت برای فردای اتفاقات، باعث بر هم ریختگی اعصاب سرکوبگران بسیجی شده بود. این ها را بسیجی ها با عصبانیت بارها این طرف و آن طرف زمزمه می کنند. آن مرد یک چشم نیروی زمینی سپاه هم بی شک نارضایتی خود را از سرکوب اینچنینی بیان کرده بود. اما خب این نارضایتی ابداً منجر به استعفای او نشد. کلاً در سپاه به ندرت می شود با وجدان و مردم گرایی و این چیزها برخورد کرد. هیچ وقت روی این چیزها در مورد برادر سپاهی و بسیجی خیلی حساب باز نکنید. یک حالت حماقت عجیبی در این ها نهفته است مخصوصاً در بسیج. این حماقت از یک شستشوی مغزی بسیار عمیق حکایت دارد. منظور من از بسیج در جمله بالا به خصوص نیروهای خط آخر آنها بود که در پایگاه ها و... عضو گیری می شوند. تازگی ها بعد از دیدن این همه فاجعه، به خصوص کشته شدن ندا و آن بسیجی که از بالای بام در حال بستن رگبار به مردم بود و... برخی هاشان به این نتیجه رسیده اند که خدایی نکرده احیاناً این ها که ما زدیم و کشتیم مردم که نبودند؟! شما در برخورد با اکثر این موجودات واقعاً با یک پدیده عجیب به نام بی مغزی مواجه هستید. نیروهای نخبه را کنار بگذارید کلاً. بسیار اندکند. این را می گویم که لطفاً دیگر از این شعارهای بسیجی واقعی یا برادر بسیجی حمایت و این حرفها ندهید. تا اطلاع ثانوی هم روی آموزش دیده و ئیدئولوگ بودن اینها حساب نکنید. بسیاری از این نیروهای سرکوبگر که شما در لباس های رنگارنگ بسیج و سپاه دیدید با توجه به طبقه برآمده از آن دارای خصیصه ها و پروفایل های طبقاتی خود نیز می باشند که از آن جمله است عقده های سرکوب شده جنسی و تضادهای طبقاتی دیگر. وقتی پس از عملیات سرکوب با اینها می نشینی و حرف می زنی بسیاری شان از اندام دخترانی که گرفته اند حرف می زنند و با کلماتی نظیر جنده و فاحشه و... از آنها یاد می کنند و البته پسرهایی که همه شان قرتی هستند و بچه سوسولند و مایه دارند و ... . منظور من این است که خیلی هم در این بی مغزی ها پی یک ایدئولوژی انقلابی و اسلامی و اینها نگردید هر چند که کم و بیش همه شان از چنین چیزی با درجات بسیار متفاوت برخوردارند. آدم ها برای ایدئولوژی هاشان حاضرند بسیار خطر کنند و حتی جان دهند اما اگر امتحان کنید (که امیدوارم هیچ زمانی چنین نشود) یک بار همه تان در یکی از این تظاهرات ها با فریاد بلند و چماق به دست به سمت این ها یورش کنید می بینید چگونه همه شان فرار می کنند و تا جان دارند و نفس، می دوند! لمس اندام یک دختر بالا شهری که همیشه به دیده حقارت به چنین مردهایی نگاه می کرده خیلی هم ارزش ندارد که به خاطرش آدم بمیرد، اما به یک چنگ و دو تا سنگ می ارزد.

تعداد بسیجی های مستقر در خیابان ها یا محورهای عملیاتی نزدیک به خیابان آزادی و انقلاب شاید به ۲۰۰ هزار نفر هم رسیده باشد. عمدتاً این نیروها از ٣ ناحیه جنوب غرب تهران فراخوانده شده اند. کابل و باتوم و چماق دارند و برخی ها علی رغم تمام توصیه ها کلت های کمری خود را که در خر تو خر آباد بسیج به دست آورده اند به همراه دارند. مقرها هم یعنی نواحی و حوزه ها و پایگاه ها آماده باش هستند و نیروهای مسلح از آن ها پاسداری می کنند. حمله یه یکی از این حوزه ها منجر به کشته شدن چند نفر شد. زیرا این حمله، حمله به مقرهای نظامی تلقی می شود که همین طور هم هست. دستور این است که ابداً تجمعی شکل نگیرد که بگویند همه حرف رهبر را گوش داده اند. این نبرد روز ٣۰ خرداد برای بسیج تهران در حکم مرگ و زندگی بود. صددرصد توان بسیج تهران را در خیابان دیدید. در این هیچ شک نکنید. مردم پس از متواری شدن از محورهای عملیاتی انقلاب و آزادی به محل های بومی خود پناه می برند. مانند فلکه هفت حوض، صادقیه و شهرک قدس و سعادت آباد و ... در غرب مثلاً ناحیه قدس از پس این نیروهای عصبانی مردمی بر نمی آید. ناحیه قدس مربوط به مناطق شمال غرب تهران می شود. حوالی ساعت ۷-٨ شب اوضاع شهر تهران برای بسیج کاملاً بحرانی می شود و بوی سقوط بسیج به مشام می رسد. کل امکانات ته کشیده است و آن ها مجبورند از نیروهای بسیار عادی خود استفاده کنند، آن هم با کمترین امکانات. تمام این سرکوبها را همان سه- چهار ناحیه جنوب تهران انجام می دادند. اگر شورش ها به مناطق جنوبی تهران کشیده می شد و این نیروها مجبور به زمینگیری در مناطق خود می شدند شما در سقوط بسیج تهران شک نکنید. در تمام روز تمام فکر و ذکر فرماندهان همین بود که خدایی نکرده شورش به جنوب تهران کشیده نشود. این شانس با اینها همراه بود که مناطق جنوب تهران هنوز وارد این جنبش نشده اند و این دلایل مختلفی دارد. برای همین نیروهای این نواحی از یک منطقه به منطقه بعد برده می شدند تا کمی ها و کاستی های نواحی شمالی تر تهران را جبران کنند که این طور هم می شد. خشونت ها که از خیابان ها به کوچه ها کشیده می شد کاملاًً بسیج شکست خورده بود چون مردم از منازل خود به آنها حمله می کردند. با گلدان و سنگ و .. . برای همین بود که سریعاً دستور یورش به منازل از قرارگاه ثارالله صادر شد. این حملات مردمی از خانه ها به شدت در نیروهای بسیجی ترس و شکاف ایجاد کرده بود و خیلی هاشان هنوز نتوانسته اند آن را هضم کنند. حمله و ورود به منازل مردم از دیگر بدعت های قرارگاه ثارالله و سپاه بود که آن هم ادله دیگری است در باب اضطراب فرماندهان سپاه.

حالا بر فرض سقوط بسیج چه اتفاقی می افتاد؟! جواب این است که یک اتفاق بد و آن هم ورود نیروهای مسلح سپاه با دستور تیر به معابر شهری بود. تیپ های سپاه که حتی از شهرستان ها هم آمده بودند همه در مراکز نظامی و بعضاً غیرنظامی در انتظار سقوط بسیج برای یورش خشونت بار خود به اعتراض کنندگان به سر می بردند. اما شما فرض کنید در معابر شهری شهر بزرگی به نام تهران و پایتخت کشور نفت خیزی به نام ایران تانک و توپ دیده شود! این کار را برای ادامه حکومت بسیار سخت می کند. این نشان دهنده عینی وجود ناامنی و حکومت نظامی در کشور است که مقامات نظام هنوز از ارائه چنین تصویری به دنیا فرار می کنند و تا می توانند در حال پنهان کردن این حقیقت از جامعه جهانی هستند و این اهمیت نیروهای بسیجی را بیش از پیش نشان می دهد: بدن هایی که به جای تفنگ برای جنگیدن ارزان و بی هزینه در مقاطع حساس به کار گیری می شوند. این دید شدیداً ابزاری سپاه به این آدم های محروم از بسیاری چیزها را نشان می دهد.

خلاصه اگر قتل عامی هم در آن روز انجام شد کار بسیج بود و شکی نداشته باشید که سلاح های جور و واجور در دست این ها بسیار است و سلاح با کالیبر ۶-۷ میلیمتری هم دارند و ندا را همین ها شهید کردند چه بعد از این جنایت لو رفته با دستوراتی شروع به جمع آوری این سلاح ها نمودند.

بعد از سرکوب ٣۰ خرداد هم همگی شروع کردند به فازهای بعدی عملیاتشان که اسمش "جنگ روانی" است. جنگ روانی همین چیزی است که شما در تلویزیون و روزنامه جوان و کیهان می بینید. هدف جنگ روانی در وهله اول نپیوستن طبقات هنوز نپیوسته به جنبش، تحمیق بیشتر نیروهای بسیجی برای جانفشانی بیشتر و ناامیدی مردم معترض از توانشان برای ایجاد تغییر و افسردگی نیروهای پیشرو جنبش است. این کار را خیلی خوب بلدند و در وهله دوم بازسازی چهره مخدوش بسیج است. این کار را البته بلد نیستند چون این یکی را نمی شود درست کرد. می روند با مردم و کسبه و ورزشکاران و بازیگران مصاحبه می کنند و به زور از آنها می خواهند تا در این مصاحبه از بسیج تجلیل کنند! در طرف دیگر قضیه در روزنامه ها و تلویزیونشان شروع می کنند قهرمان سازی از این بسیجی ها که چطور شجاعانه و با خون خود جلو یک عده آدم خونخوار را گرفته اند! و البته این عده آدم خونخوار همان هایی هستند که مبارزه بدون خشونت را انجام می دادند. اگر چیزهای عجیب و غریبی خواندید که در آن شما و دوستانتان دراکولا یا زامبی تعبیر شده بودید و داشتید کودکان را در خیابان می خوردید تعجب نکنید! باور کنید وقاحت این جماعت در جنگ روانی بسیار عجیب و غریب است و واقعاً حدی ندارد. صدا و سیما به عنوان ارگان روابط عمومی سپاه را ببینید، مثلاً در همان دایره کشیدن حول صورت مردم که بیایید این ها را معرفی کنید! اینها همه پیش از این دستگیر شده بودند. آماری که سپاه در این روزها دستگیر کرده است بسیار زیاد است. دستگیرشدگان سپاه یا به ناجا تحویل داده می شدند یا به وزارت اطلاعات و یا به زندان های سپاه محمد رسول الله برده می شدند که خیلی هم شبیه زندان نیستند البته. خود سپاهی ها و بسیجی ها وقتی دارند با این وقاحت در جنگ روانی شان حقایق را قلب می کنند گاهی شرمشان می گیرد یا حتی منتظرند که مردم واکنشی نشان دهند و در پایان روز کاری شان نفس راحتی می کشند که دیدی این را هم نوشتیم کسی کاری به کار ما نداشت!

با تمام مسائلی که مطرح کردم یادتان باشد هرچند ناچیز اما چهره بسیج برای خود بسیجی های عادی هم خراب شده است. نه برای همه شان البته. مطمئناً پس از این به همین راحتی کسی نمی تواند اذعان کند که بسیجی است و حتماً از همسایه ها و دوستان خود خجالت خواهد کشید. این را من هنوز هیچ نشده عیناً دیده ام. آنها پس از این در عضوگیری به طور جدی مشکل خواهند داشت. درست است که برای خیلی ها می ارزد تا برای کم شدن طول خدمت سربازی و یا سهمیه دانشگاه و وام و اینجور چیزها بسیجی شوند اما آنها نمی دانستند که برای حفظ این عنوان باید خون ریزی کنند چه از خودشان و چه از دیگران! در نظر داشته باشید که تازه هنوز کسی خشن نشده است! پیروزی قطعی مردم در بی خشونت بودن اعتراضات است اما اگر داستان این تحرکات و تحولات به خشونت بکشد بر عکس آنچه تصور می شود در رویارویی با بسیج شکست صد در صدی در انتظار مردم نیست. بسیج چیز خاصی در مهار شورش های خیابانی نیست! اما قرار است آموزش ببیند و احتمالاً ‌این آموزش را ناجا بر عهده بگیرد.

نکته بسیار نارحت کننده برای فرماندهان و نخبگان بسیج عریان شدن حقیقت غیرمردمی بودن بسیج برای خود بسیجیان است. بسیجیانی بودند که در مورد نقش ابزاری خود به فرماندهان ذیربط شکایت کردند و البته نتیجه تصفیه آنان بود. این نارضیان به بدنه مردمی بر خواهند گشت. به هیچ وجه نمی توانند این ها را همیشه راضی نگه دارند. بله. در شرایط آرام می شود. چه که به اندازه کافی بسیجی بودن در یک شهر امن و آرام برای آدم فایده دارد اما با بحرانی شدن شرایط و بالا رفتن ریسک خیلی هم نمی شود کسر هزینه فایده را به نفع خود تنظیم کرد. عصبی شدن این نیروها در روزهای اخیر بسیار واضح است. که این در ایست و بازرسی ها کاملاً واضح است. بسیجی ها بسیار عصبی و هیستریک رفتار می کنند. پایتان را روی گاز بگذارید علی رغم تمام دستورات تفنگشان را بیرون می کشند! و این ها این روزها مخاطره جدی ای را برای فرماندهان ارشد به وجود آورده است. حقیقت این است نسل جدید تهرانی در بعضی چیزها خیلی شمال شهر و جنوب شهر ندارد. عصبی بودن بیش از حد و ریسک پذیری پایین و گرایشات فرد محور و ... برای همه مشترک است. با ادامه این روند کم کم درآمد های هنگفت سپاه از تجارت نفت و ... بحث روز بسیجی ها خواهد شد و متعاقباً اختلاف طبقاتی شدید بین خود نیروهای بسیجی و فرماندهان سپاه بیش از پیش مورد اعتراض واقع خواهد شد. حقیقت دیگر این است که اکثر این بسیجی ها که در سرکوب ها شرکت داشتند فقیرند! و فقیر به معنای واقعی کلمه فقیر است. این ها که حالا تبدیل به خاکریزهای اول فرماندهان عالی رتبه و سرداران سپاه شده اند نیازهای اساسی برای تحمل وضعیت موجود دارند که بعید است نظام از پس آنها بر بیاید. از طرفی ارتقاء سطح زندگی آنها هم باعث قرارگرفتنشان در مدار گردش اطلاعات می شود که این نیز سبب افزایش آگاهی و کسب هر چیز دیگری است که برای عدم پذیرش دستورات فرماندهان کافی است. روز ٣۰ خرداد برای مجموعه عظیمی چون سپاه یک روز تاریخی بود چه که از نظر من آنها را در یک خیابان یک طرفه جدا شونده از نیروهای مردمی خود قرار داد.

در پایان نگارنده به عنوان یک خس و خاشاک مطمئن است که روزهای پر شکوهی را در پیش دارد و از اینکه در طول مدت زندگی او چنین اتفاقی افتاده خوشحال است و حاضر نیست شخصاً چنین فرصت تاریخی ای را از دست بدهد. خیلی که شرایط زندگی در این روزها سخت می شود ناخودآگاه صدای استاد شجریان در ذهنش طنین می اندازد که با همان زیبایی همیشه اش گفت: "این صدا برای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک باقی خواهد ماند." و تمام بیانیه های میرحسین عزیز و کروبی نازنین را مرور می کند و تمام تصاویری که در طول این روزهای تاریخی با مردم تصویر کرده است را یکی یکی ورق می زند. خیسی چشمش را پاک می کند. چراغ را خاموش می کند و همراه چند نفر دیگر سرش را از پنجره بیرون می کند و منتظر ساعت ۱۰ شب می ماند.

بايگانی وبلاگ


این وبلاگ به این آدرس خاکستر سوزان منتقل شده است لطفا از آن هم بازدید کنید .